بوی نفت
سال ها پبیش ،مرد مومن هنگامی که از سر کار برمیگشت وداشت وارد خانه اش می شد،[صدایی به گوشش رسید «ببخشید!با شما کار داشتم!»
وقتی مرد نگاه کرد ،دید پیر مرد نفت فروش محله شان است. او دبه های نفت را داخل گاری می گذاشت ودر کوچه ها می چرخید و داد میزد :«نفتیه نفتی !»
مرد گفت :«چه کار داری ؟»نفت فروش گفت:«می دانید شما بیست روز است که عوض شده اید ؟!»
مرد تعجب کرد وگفت :«چطور مگه ؟»
نفت فروش گفت :«چون بیست روز است وقتی سلام میکنم ،جواب خوبی به من نمیدهید.چون قبل از این ،حالم را می پرسیدی ،از همسر وفرزندانم خبر میگرفتی “می خندیدی !»
مرد باز گفت:«خب،چطور مگه ؟»
نفت فروش گفت :«بیست روز است شرکت گاز آمده وگاز منزل شما را وصل کرده است!»
مرد کمی فکر کرد و نفت فروش ادامه داد:«می دانید سلام شما بوی نفت میداد؟ لابد وقتی نانوایی وقصابی میروید ،سلامتان بوی نان وگوشت میدهد؟!»
مرد داخل خانه شد وباخودش درباره عبادت هایش فکر میکرد …
***حال و اوضاع مسئولین با مردم امروز ما چگونه است؟؟؟!